Saturday, December 26, 2015

آآریانا سعید - یار -ا -بامیانی

اگر از عاشق و جدا شوی تو
خدا خود بگم که خوب رسوا شوی تو
الهی یک گپ اگر دروغ بگویی
گرفتار شب سرما شوی تو
الیجو، الیجو، الیحی یار چی زیبایی
تاج سر مایی
الیجو، الیجو کجا رفتی که باز آیی
تاج سر مایی
دل مه تنگه گل و گلزار نمورو
ده سیل شهر و ده بازار نمورو
بیا کت راه خموره جوره جوره
مه که یار مه نیه بی یار نموروم
الیجو، الیجو، الیحی یار چی زیبایی
تاج سر مایی
الیجو، الیجو کجا رفتی که باز آیی
تاج سر مایی
دو گل دارم نگاه کو دم گل مه
مه که رفتم دعا کو دم گل مه
مه که رفتم بیایم یا نیایم
به دل صبری خدا کو دم گل مه
الیجو، الیجو، الیحی یار چی زیبایی
تاج سر مایی
الیجو، الیجو کجا رفتی که باز آیی
تاج سر مایی
الیجو، الیجو کجا رفتی که باز آیی
تاج سر مایی
تاج سر مایی
تاج سر مایی


Transliteration:

Agar az ashiq o juda shawi tu

Khuda khod begam ke khub raswa shawi tu

Alahi yak gap agar dorogh begoyee

Greftar-e shab-e sarma shawi tu

Alayjo, alayjo, alayhai yaar chi zebaye

Taj-e sare maye

Alayjo, alayjo koja rafti ke baz aye

Taj-e sare maye

Dil-e mah tanga gul o gulzar namoroo

Da sail-e shar o da bazar namoroo

Bia kat rah khomora jora jora

Ma ke yaar ma neya be yaar namoroo

Alayjo, alayjo, alayhai yaar chi zebaye

Taj-e sare maye

Alayjo, alayjo koja rafti ke baz aye

Taj-e sare maye

Du gul daram nega ko dam gul-e ma

Ma ke raftam doha ko dam gul-e ma

Ma ke raftam beyayam ya nayayam

Ba dil sabr-e khuda ko dam gul-e ma

Alayjo, alayjo, alayhai yaar chi zebaye

Taj-e sare maye

Alayjo, alayjo koja rafti ke baz aye

Taj-e sare maye

Alayjo, alayjo koja rafti ke baz aye

Taj-e sare maye

Taj-e sare maye

Taj-e sare maye

Friday, October 23, 2015

حافظ (غزلیات)/در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرم زد

Thursday, October 22, 2015

گـل در بر و می در کف و معشوق به کام است : حافظ (غزلیات

گـل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلـطان جهانـم بـه چـنین روز غلام است
گو شـمـع میارید در این جمع که امـشـب
در مـجـلـس ما ماه رخ دوست تمام اسـت
در مذهـب ما باده حـلال اسـت ولیکـن
بی روی تو ای سرو گـل اندام حرام اسـت
گوشـم هـمـه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمـم همـه بر لعل لب و گردش جام است
در مـجـلـس ما عـطر میامیز کـه ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام اسـت
از چاشـنی قـند مـگو هیچ و ز شـکر
زان رو کـه مرا از لـب شیرین تو کام اسـت
تا گـنـج غـمـت در دل ویرانه مقیم اسـت
هـمواره مرا کوی خرابات مـقام اسـت
از نـنـگ چـه گویی که مرا نام ز ننگ اسـت
وز نام چـه پرسی که مرا ننـگ ز نام اسـت
میخواره و سرگـشـتـه و رندیم و نـظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محـتـسـبـم عیب مـگویید کـه او نیز
پیوسـتـه چو ما در طلب عیش مدام اسـت
حافـظ مـنـشین بی می و معشوق زمانی
کایام گـل و یاسـمـن و عید صیام اسـت

حافظ (غزلیات)/صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را

صبا! به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان، تو داده‌ای ما را
شِکَرفروش، که عمرش دراز باد، چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخوا را؟
غرور حُسن اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عَندلیب شیدا را
به حسن خُلق توان کرد صیدِ اهل نظر
به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سَهی‌قدانِ سیه‌چشمِ مه‌سیما را
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد آر حریفانِ باده‌پیما را
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را
در آسمان نه عجب گر به گفته‌ی حافظ
سرودِ زُهره به رقص آورد مسیحا را

حافظ (غزلیات) میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت

میر من خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت
خوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت
گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیست
خوش تقاضا می‌کنی پیش تقاضا میرمت
عاشق و مخمور و مهجورم بت ساقی کجاست
گو که بخرامد که پیش سروبالا میرمت
آن که عمری شد که تا بیمارم از سودای او
گو نگاهی کن که پیش چشم شهلا میرمت
گفته لعل لبم هم درد بخشد هم دوا
گاه پیش درد و گه پیش مداوا میرمت
خوش خرامان می‌روی چشم بد از روی تو دور
دارم اندر سر خیال آن که در پا میرمت
گر چه جای حافظ اندر خلوت وصل تو نیست
ای همه جای تو خوش پیش همه جا میرمت

Monday, October 19, 2015

درآ تا خرقه قالب دراندازم همین ساعت

درآ تا خرقه قالب دراندازم همین ساعت         درآ تا خانه هستی بپردازم همین ساعت
صلا زن پاکبازی را رها کن خاک بازی را         که یک جان دارم و خواهم که دربازم همین ساعت
کمان زه کن خدایا نه که تیر قاب قوسینی         که وقت آمد که من جان را سپر سازم همین ساعت
چو بر می‌آید این آتش فغان می‌خیزد از عالم         امانم ده امانم ده که بگدازم همین ساعت
جهان از ترس می‌درد و جان از عشق می‌پرد         که مرغان را به رشک آرم ز پروازم همین ساعت

دیوان شمس/درآ تا خرقه قالب دراندازم همین ساعت

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست