Wednesday, December 7, 2011
Friday, October 28, 2011
Tuesday, August 23, 2011
Wednesday, August 10, 2011
Sunday, August 7, 2011
Friday, July 29, 2011
Sunday, July 24, 2011
Sunday, July 10, 2011
Saturday, July 2, 2011
Friday, July 1, 2011
Thursday, June 30, 2011
Thursday, June 16, 2011
Saturday, June 11, 2011
Saturday, June 4, 2011
Tuesday, May 24, 2011
Wednesday, May 18, 2011
Saturday, April 23, 2011
Monday, April 18, 2011
Sunday, April 17, 2011
Thursday, April 14, 2011
اعمال محدودیت های بیشتر برای مهاجرت به بریتانیا
نخست وزیر بریتانیا آقای دیوید کامرون دو سخنرانی نه به عنوان نخست وزیر بریتانیا بلکه به عنوان عضو حزب محافظه کار دندههای ماشین برای انتخابات مه ۵ از نهادهای محلی برای حزب کارگران و فعالان ساخته شده است.
در اولین سخنرانی خود را در رومسی ، نیوهمشایر او برشمرد آمال و آرمان استندارص در حالی که بعد از آن در شب حدود ۶۲ مایل و شش ساعت دور او آشکارا بیشتر در مورد مسائل دیگر از منافع متقابل هر دو استندارص و توزیع های مبتنی بر وستندارص صحبت کرد...
Eastenders feat. Bajka - Capitalism by lll
در اولین سخنرانی خود را در رومسی ، نیوهمشایر او برشمرد آمال و آرمان استندارص در حالی که بعد از آن در شب حدود ۶۲ مایل و شش ساعت دور او آشکارا بیشتر در مورد مسائل دیگر از منافع متقابل هر دو استندارص و توزیع های مبتنی بر وستندارص صحبت کرد...
Wednesday, April 6, 2011
Sunday, March 27, 2011
Sunday, March 20, 2011
او خانم وقت که میری همه دنیایی مه میره
او خانم وقت که میری همه دنیایی مه میره
تاقت و حوصله و تاب وتوانهایی مه میره
بنشین، بنشین لحضه کک ِتا که ترا سیر ببینم
گل امید خوده روی نیکویی تو بچینم
تکیه بر کرسی قربانی میزد که می زیبد
من به پیش قدمت بهر گدایی بنیشینم
گره از ذلف گره گیر خود تا کی نگوشایی
ناز کن دلبرکِ نازی من ناز نمایی
سخن نقز بگو تعنه مزن کینه مجو
عُقده ای این دلکِ عاشق خود بگشایی
تاقت و حوصله و تاب وتوانهایی مه میره
بنشین، بنشین لحضه کک ِتا که ترا سیر ببینم
گل امید خوده روی نیکویی تو بچینم
تکیه بر کرسی قربانی میزد که می زیبد
من به پیش قدمت بهر گدایی بنیشینم
گره از ذلف گره گیر خود تا کی نگوشایی
ناز کن دلبرکِ نازی من ناز نمایی
سخن نقز بگو تعنه مزن کینه مجو
عُقده ای این دلکِ عاشق خود بگشایی
Saturday, March 19, 2011
Saturday, March 12, 2011
Tuesday, February 22, 2011
Sunday, February 20, 2011
زلف بر باد مده حافظ
زلف بر باد مده تا نَدَهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
مِی مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم طُره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نَبَری از خویشم غم اَغیار مخور تا نکُنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگِ گُلم قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نَه بسوزی ما را یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهرهی شهر مشو تا ننهم سر در کوه شور شیرین منما تا نکُنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رَس تا به خاک در آصِف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی من از آن روز که دربند توام آزادم
Don’t let your hair with the wind blow,
Else to the wind, caution I’ll throw.
Don’t let foundations elegantly grow,
Else my foundation will dissolve and go.
Choose where you bestow thy grace,
Else I’ll wallow in disgrace.
When you are present in every place,
Every place, my protests will face.
The locks of your hair are curled like a chain,
Enslaved to those locks, in chain I remain.
When with your curls you entertain,
Your curls will only drive me insane.
Strangers do not befriend,
Else I might be lost in the trend.
Let not my rivals on you depend,
This makes me sad, and will offend.
Let your face color, your cheeks blush,
Your beauty, the rose bud, aside brush;
Let your stature rise up tall and lush,
And the tallest cedars simply crush.
Don’t become every room’s candle flame,
Else my flames of jealousy can’t tame.
Don’t treat every people the same,
So that you may not forget my name.
Don’t become known to all in this town,
Else I’ll find the ocean, myself drown.
Don’t keep me distant with your frown,
Else I’ll tear to threads my shirt and gown.
Have mercy upon me and compassion,
Else hear the infamy of my passion.
Hafiz will embrace your oppression,
Was freed since enslaved in this fashion.
Sunday, February 13, 2011
Monday, February 7, 2011
گل ا ز رخت آمو ختہ نازک بدنی را بدنی را
گل ا ز رخت آمو ختہ نازک بدنی را بدنی را
بلبل زتو آموختہ شیریں سخنی را سخنی را سخنی را
ہر کس کہ لب لعل ترا دیدہ بہ دل گفت
حقا کہ چہ خوش کندہ عقیق یمنی را یمنی را یمنی را
خیاط ازل دوختہ قامت زیبا
دو قد توایں جا مئہ سرو چمنی را چمنی را چمنی را
در عشق تو دندان شکست است بہ الفت
تو جامہ رسا نید ایس قرنی را قرنی را قرنی را
ازجامی بے چارا رسانید سلامے
بر در گہہ دربار رسول مدنی را مدنی را مدنی را
Subscribe to:
Posts (Atom)